namehaye23

letters

namehaye23

letters

بازم.....

بارها برات نوشتم  ولی هیچوقت ندادم که بخونی.این یکی رو هم شاید نخونی!!!

الان که مینویسم.نه هر وقت که یادت می افتم قلبم فشرده میشه.خیلی دلم برات تنگ شده. همه عادت کردن که از بی وفایی و جور یار شکوه کنن.ولی من دوستت دارم.

من خیلی بدم ولی تو رو دوست دارم.تو رو خیلی اذیت میکنم. ولی دوستت دارم. غر غر میکنم. ولی دوستت دارم.

مضطربم ولی دوستت دارم.

ازت کلی انتظار دارم که براورده نمیشه! ولی بیشتر دوستت دارم.

اینجا احساس دلتنگی و غریبی میکنم! ولی دوستت دارم.

سفر رو دوست دارم. ولی این سفر رو که به خاطر تو میام آرامشم رو به هم میزنه!ولی بازم دوستت دارم. 

 

خیلی مسخره اس که آدم جایی برای نوشتن درست کنه و هیچوقت نتونه حرفش و بنویسه.

 من سالها قبل مینوشتم.تمام خلوتم رو.اما از زمانی که کسی رو تو خلوتم راه دادم دیگه ننوشتم. نمیدونم شاید فکر میکردم حالا که یک نفر رو دارم نیازی به نوشتن ندارم!

شاید هم فکر میکردم نکنه او نوشته هام رو بخونه و یه فکر هایی در مورد من بکنه! (چیزی که الان هم ازش میترسم.)اما باید بنویسم.آخه بعضی چیز ها هست که به هیچ کس نمیشه گفت.اینقدر رو دل آدم سنگینی میکنه که بعضی وقتها دم و بازدم هم سخت میشه.قبلا فکر میکردم که دوستانی دارم که میتونم باهاشون درد دل کنمو یک کم سبک بشم.ولی حالا فکر میکنم که هیچ کس هر قدر هم نزدیک نمیتونه یه گوش شنوا باشه. خیلی وقتا که مشکلی پیش میاد تلفن و بر میدارم و به دوست قدیمی که گذشته مشترکی با هم داریم زنگ میزنم که باهاش درددل کنم اما یه حسی مانع میشه. لزومی نداره او رو ناراحت کنم؟؟؟؟دردت رو برای خودت نگه دار!!!نمیدونم شاید بزرگ شدم که اینطوری فکر میکنم؟

شایدم دوستان به قدری مشغول زندگی خودشون هستن ........که.......حالا بازم سعی میکنم که بنویسم.

برای بوم نقش خود کرببلا رو آفرید

خدا اراده کرده بود که عشقو نقاشی کنه
می خواست به زخم عاشقا بازم نمک پاشی کنه
برای بوم نقش خود کرببلا رو آفرید
با قلموی قدرتش یه نقش دلربا کشید
اول نقاشی زدش نقشی به رنگ شور و شین
اول از همه کشید رو نیزه ها سر حسین
برا نماد دلبری صورت اکبر و کشید
نشون اوج بی کسی گلوی اصغر و کشید
نقشی زدش به بوم خود ز اوج غربت نبی
به رنگ تیره غروب رنگ کبود زینبی
با چشمای ربابه گفت معنی اشک و گریه رو
صفحه آخرم کشید قد خم رقیه رو
خدا تو بوم نقاشی عطر گل یاسو کشید
برای امضاء زدنش صورت عباسو کشید...

 

نمیدونم این شعر کیه؟ تو سایت آفتاب خوندمش.