خدا اراده کرده بود که عشقو نقاشی کنه
می خواست به زخم عاشقا بازم نمک پاشی کنه
برای بوم نقش خود کرببلا رو آفرید
با قلموی قدرتش یه نقش دلربا کشید
اول نقاشی زدش نقشی به رنگ شور و شین
اول از همه کشید رو نیزه ها سر حسین
برا نماد دلبری صورت اکبر و کشید
نشون اوج بی کسی گلوی اصغر و کشید
نقشی زدش به بوم خود ز اوج غربت نبی
به رنگ تیره غروب رنگ کبود زینبی
با چشمای ربابه گفت معنی اشک و گریه رو
صفحه آخرم کشید قد خم رقیه رو
خدا تو بوم نقاشی عطر گل یاسو کشید
برای امضاء زدنش صورت عباسو کشید...
نمیدونم این شعر کیه؟ تو سایت آفتاب خوندمش.
بچه که بودم میشنیدم اسمش رو فقط با درود میگن.
بزرگتر که شدم خوندم که او مظهر عشق و محبته.
بزرگتر که شدم باورم شد که اگه او نبود عشق تجلی نمی کرد و دنیا بوجود نمیامد. حالا او شور دلمه .یادش که میافتم یه چیزی گلویم رو فشار میده. بخصوص توی این روزها که کسانی که نمیشناسنش باز هم به پیشونیش سنگ میزنن.فقط به دلیل اینکه من نتونستم خودمو رو نشانه او نشان بدم. چونکه من هر وقت نتونستم حقم رو بگیرم تفنگم و بمبم رو برداشتم.چونکه من........... وچونکه انها نمیتونند غیر از خودشون ببینند وچونکه انها ظالمند و نمیتونند نظر دیگه ای رو تحمل کنند گر چه دم میزنند که دیگران نمیتوانند. حالا چه کار کنم؟ تنهایی که نمیشه.
باید تو بیایی. بیا دیگه .بخاطر همه!
سلام.
امروز بهتری.نه؟
چند روز که کمی میخندی. خدا رو شکر. بهت گفتم عمر غم دراز نیست مثل شادی! خوبه . میبینم چند روزیه که دست به کتاب شدی.امیدوارم که نذاریشون زمین که بعدش هم هی دروغ سر هم کنی.چیه ؟ یعنی میخوای بگی وقتی میگی.... هییییی میخونم .دروغ نیست؟ به کی گفتی؟ به مامانت .خواهرت .دوستت . چه میدونم به خیلی ها. حالا من فقط اینارو شنیدم.
راستی راجع به حرفهایی که او بهت زد چه کار کردی؟ چیه؟ باز برو بببببرررررررررر منو نگاه میکنی. گفته باشم دوباره به اون روزها نزدیک بشی باز نشی همون آش و همون کاسه.
ببین راستی هر کی اینارو ببینه فکر میکنه من فقط بلدم نصیحت کنم.یه چیزی تو بگو.بلند بگو که همه بشنوند. ادامه بدم.... آها باشه.چشم قربان. به شرطی که همیشه کنارم دوستم باشی.